قبل از تعريف مجسمه و جايگاه آن در شهر بهتر است، تعريفي كلي إز شهر داشته باشم. غربي هاي باستان (يونان و روم) شرط ساختن شهر را حضور معماران، مجسمه سازان، و نقاشان ميدانستند.أولين منطقه اي كه داري فرهنگ وهنر بود(دوره نو سنگي)اريحا (جريحا) در اردن است ( حدود ٨٠٠٠ ق.م) همچنين چتل هيوك در تركيه از نخستين تلاش هاي بشر براي پي ريزي زندگي شهري بود( ٥٠٠٠تا ٧٠٠٠ق.م)
معماري و مجسمه سازي و نقاشي تعاريفي هستند، مربوط به تمدن و فرهنگ يك منطقه. بر همين اساس مواد و متريال معماري و ساير هنرها نشانه و خاصه هر اقليم خاصي است. مثل آفريقا و جنوب شرقي آسيا:چوب يونان و روم: سنگ و لرستان :مفرغ و...
حال اينكه چه شهري إز لحاظ كيفي شرايط و روابط معماري أش همگون و متناسب است، وظيفه ايست كه در گذشته زير نظر نظام پادشاهي يا قومي و قبيله ايي و امروزه زير نظر سازمان هاي زيباسازي شهرداري هاست.
بنابراين، اين سازمان با شناسايي متخصصين اين امر ميكوشد تا فضاي شهري را به حالت و مسيري درست هدايت كند.
حال اينكه در اين رأستا معيار و حد معين چيست، قطعيتي حاكم براي كل شهرها نيست چرا كه طبيعت با گوناگوني أش مانع يكساني معماري حتي در نقاط يك شهر ميشود.
اما هر شهري خصيصه اي إز معماري را براي سهولت زندگي به دوش ميكشد. مانند بادگيرها در يزد. فرم گنبد هاي مختلف در شهرهاي مختلف...
مجسمه ها نيز مانند معماري در هر شهري به ساختن هويت شهري ميپردازند. چرا كه چشم و قوه باصره أولين نوع برخورد هر انساني با محيط اش است.
در اين راستا هميشه عوامل و شخصيت هايي غير إز هنرمندان نيز تعيين كننده هستند. مانند روانشناسان، روحانيون مذهبي( در هر كشوري بر مبناي مذهب همان كشور) و تاريخ نگاران.مثلا نميشود مجسمه اي إز يك قاتل را به عنوان سمبل در يك شهر نصب كرد.يا مثلا ساخت يك سمبل و الاهه يوناني در كشوري غير آن فرهنگ بي معني است.
همچنين امكان ندارد در كنار كليساي نتردام پاريس مجسمه اي از يك فرد ضد مسيحي ساخته شود، چون خاصيت آن محل بر اين مبنا نيست.
فاكتورهايي كه ممكن است در وهله اول با نام مازندران به ذهن يك إيراني يا ايران شناس بزند مواردي چون :
دريا.برنج.باران.علويت.نارنج.گنبد رك مساجد و امام زاده ها.چتر و...
نور با نيما
بابل با شهر بهار نارنج و مرحوم نوشيرواني
قائمشهر با نساجي و جديدا با نام بهداد سليمي
بهشهر با هوتو و عباس آباد و علما و ديگر شهرها هريك ١يا چند شاخصه اصلي دارند. ولي متاسفانه هنوز خبري إز ساخت مجسمه هاي با كيفيت و ماندگار نيست.
به راستي ساري و شاخصه هايش چيست؟
عبدالحميد داراب، كه هنوز خيابان به نامش با عكس .. و ديگر شخصيت هايي چون او نامشان نهايتا با تابلويي ارائه شده اند.
اين اواخر يكي إز اعجوبه هاي مجسمه سازي كشورزنده ياد بيژن نعمتي شريف را إز دست داديم؛ متولد قائمشهر بود، ولي گمان نكنم حتي مسولين شهرداري قائمشهر او را بشناسند. چه برسد به اينكه إز او كاري در استان بأشد. به گمانم او خوان ميرو ايران است.
در نهايت هم اگر سفارشي إز طرف شهرداري هاي محترم بأشد، به افراد غير متخصص سپرده ميشود( تابه حال اينطور بوده) نظير زن بارفروش و مرد رفتگر بابل، سبد ميوه در كنار پل تلار قائمشهر يا المان نصب شده در ميدان امام حسين ساري كه نظير آن چندين سال قبل ميدان شهدا ساري بوده و إز اين قبيل مجسمه ها در مازندران به وفور ديده ميشود نه در حد اسم آن ميادين اند، نه مجسمه اند و نه اثري كه در حد نقد باشند.
يا نام خيابان طبرستان را به مطهري تغيير دادند ولي مجسمه استاد مطهري در ميدان معلم نصب است. آيا مسولين زيبا سازي ما تا به حال در گالري زيبا سازي تهران قدم گذارده اند؟ آيا با سمپوزيم و دوسالانه مجسمه هاي شهري آشنايي دارند؟ تا ببينند آنچه كه هنر امروز ايران نام دارد چيست؟ آيا به خاطر كميت بأيد كيفيت را ناديده بگيريم؟
من كه به لطف خداوند فقط ١بار به زيبا سازي شهرمان رفتم. آن موقع كه نه بخش حجم داشت نه نقاشي و نه كارشناسي آكادميك مرتبط با اين رشته. نهايتا إفرادي كه مجوز آگهي هاي ترحيم خانواده ها را بر بيلبورد و تابلوهاي شهري ميدهند.افسوس.
امروز را به يقين نميدانم، چقدر پيشرفت كرده است. اما اين روزها شور حال خوبي را در آسفالت كردن شهرم ميبينم دستشان درد نكند. اين چند قدم كوچه ما صاف شده است. اما إز شهردارمان ميخواهم نه فقط به زير پايمان بلكه مواظب چشمهايمان هم باشند.
آثار خوب و در خور در شهرمان چشم ها و اذهان را باز ميكند و حتي اگر چندين دهه هم بگذرد مانند اسب هاي تنومند شهرمان ، مي مانند. آنها دلشان دريا ميخواست. تا در شمالي ترين ميدان ساري نصب شدند. اين نيز جاي تقدير دارد كه يكي از فاكتورهاي هويت هاي شهرمان را پاس داشتند.
آذين ساداتي
عضو انجمن مجسمه سازان ايران
مدرس دانشگاه